۱۳۹۱ دی ۱, جمعه

شب يلدا

سلام
من ديشب اولين شب يلداى زندگيمو ديدم. من كه سر در نياوردم چه خبره آخه هيچكس برام توضيح نداد، فقط خودم يه چيزايى فهميدم،مثلا هوا سردتر ميشه همه ميرن خونه بزرگترها، هندونه ميخورن. تازه خودمم ميدونستم يلدا يعنى میلاد, وقت ولادت, زمان ولادت حضرت عیسی, شب یلدا: شب اول دیماه که دراز ترین شب ساله. تازشم چون اين شب با تولد حضرت مسيح يكى شده اسمشو گذاشتن يلدا. اينارو خدا بهم ياد داد اون موقع ها كه تو دل مامانم بودم.
من ومامان و بابا ديشب رفتيم خونه مامانى عادله و آقاجون يعقوب، من نتيجه اولشونم. كوچكترين عضو كل خانواده ام. مامانى و آقاجون بهم كادو دادن ، كلى كيف كردم.
دوست دارم وقتى بزرگ شدم تو شب يلدا بابا بزرگام كلى برام داستان بگن و همه سلامتو خوشحال دور هم باشيم.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر