سلام
سه روز پیش به مناسبت اینکه یک ماهه به این دنیا اومدم مامان بابا برام کیک خریدن و حسین دایی هم دعوت کردن که بیاد.آخه فقط حسین داییم تهران بود.( یه دایی علی هم دارم که شیراز پیش بابا بزرگ و مامان بزرگم هست که ایشالله زود میرم پیششون) جاتون خالی کلی با عمو مجیدو دایی حسین و مامان بزرگ و بابا بزرگ و مامان بابا بهمون خوش گذشت. وقتی شمع روشن کردن بهم میگفتم پارسا شمهو فوت کن. ولی آخه من که فوت کردن بلد نیستم واسه همین غمناک شده بودم .
بابایی به جای من شمعو فوت کرد.
مامانی و آقاجون برام یه کتاب به نام حیوانات اهلی هدیه گرفته بودن. کلی هیجان دارم تا زودتر بخونمش اخه من تا حالا هیچ حیوونیو ندیدمو نمیشناسم، میخوام زودتر یاد بگیرم.
در آخر همه با هم کلی عکس گرفتیم ، جای همه خالی.
سه روز پیش به مناسبت اینکه یک ماهه به این دنیا اومدم مامان بابا برام کیک خریدن و حسین دایی هم دعوت کردن که بیاد.آخه فقط حسین داییم تهران بود.( یه دایی علی هم دارم که شیراز پیش بابا بزرگ و مامان بزرگم هست که ایشالله زود میرم پیششون) جاتون خالی کلی با عمو مجیدو دایی حسین و مامان بزرگ و بابا بزرگ و مامان بابا بهمون خوش گذشت. وقتی شمع روشن کردن بهم میگفتم پارسا شمهو فوت کن. ولی آخه من که فوت کردن بلد نیستم واسه همین غمناک شده بودم .
بابایی به جای من شمعو فوت کرد.
مامانی و آقاجون برام یه کتاب به نام حیوانات اهلی هدیه گرفته بودن. کلی هیجان دارم تا زودتر بخونمش اخه من تا حالا هیچ حیوونیو ندیدمو نمیشناسم، میخوام زودتر یاد بگیرم.
در آخر همه با هم کلی عکس گرفتیم ، جای همه خالی.
ایشالا همیشه شاد و سلامت باشین
پاسخحذف